ترجمه نمایشنامه عبدالرحمن شرقاوی درباره امام حسین(علیه السلام)

خون خدا

ترجمه نمایشنامه الحسین (علیه السلام) شهیداً نوشته ادیب اهل سنت مصر عبدالرحمن الشرقاوی

ترجمه: دکتر حجت الله فسنقری و مریم توکلی

نشر معارف ۱۳۹۴

خون خدا

کتاب «خون خدا» نمایشنامه عبدالرحمن الشرقاوی، ادیب برجسته مصری به همت دکتر حجت الله فسنقری (عضو هیأت علمی دانشگاه حکیم سبزواری) و مریم توکلی ثانی ترجمه و از سوی دفتر نشر معارف منتشر شد.

کتاب «خون خدا» ترجمه نمایشنامه منظوم «الحسین شهیداً» اثر مشهور عبدالرحمن الشرقاوی (۱۹۲۰ـ ۱۹۸۷م)، نویسنده مسلمان و ادیب برجسته مصری است. نمایشنامه «الحسین شهیداً» یکی از برجسته‏ ترین آثار الشرقاوی می‏ باشد که در قالبی تاریخی به حادثه عاشورا، و برخی حوادث پس از آن پرداخته است.

وی در این نمایشنامه ـ که در شش پرده تنظیم شده و با ورود کاروان امام حسین(ع) به کربلا آغاز می‌شود ـ به حوادث روز عاشورا، حرکت اسرا، حوادث کاخ یزید و تصویر خیالی وضعیت یزید و قاتلان امام(ع) در سالهای پس از واقعه عاشورا می‏ پردازد.

مسلماً تاکنون آثار فراوانی درباره واقعه‏ عاشورا و زندگی امام حسین(ع) نگاشته و یا ترجمه شده است؛ اما از آنجا که این کتاب توسط یک ادیب و اندیشمند سنّی مذهب و آن هم در قالب نمایشنامه به نگارش درآمده و از آنجا که نگاه او به قیام امام حسین(ع)، عاشورا و حوادث پس از آن، تبیین انگیزه‌ها و اهداف قیام امام، ارائه پیام‌های والا از این حرکت تاریخی و منحصر نشدن قیام امام به یک مقطع زمانی خاص و…، با دیدگاه شیعه در بسیاری از موارد هماهنگ و یکسان است، قابل توجه و مهم است.

ترجمه عربی شعر داروگ

داروگ

خشک آمد کشتگاه من

در جوار کشت همسایه.

گرچه می گویند: “می گریند روی ساحل نزدیک

سوگواران در میان سوگواران. “

قاصد روزان ابری، داروگ ! کی می رسد باران؟

 بر بساطی که بساطی نیست

در درون کومه ی تاریک من  که ذره ای با آن نشاطی نیست

و جدار دنده های نی به دیوار اتاقم  دارد از خشکیش می ترکد

-چون دل یاران که در هجران یاران-

قاصد روزان ابری ، داروگ ! کی می رسد باران؟

الضفدع
مزرعتي أصابها الجفاف
وكذلك مزارع الجوار
ولكن يقال
على الساحل القريب
يبكي المفجوعون بين المفجوعين
أيها الضفدع
أيا بشير الأيام الغائمةِ
متى يهطل المطر؟
على بساط لا يشبه البساط
في كوخي المظلم الذي ليس فيه
ذرةً من النشاط
وجدار اضلع القصب
المرتمي على حائط غرفتي
ينفجر من الجفافِ
كقلوب الأحباب
في هجرة الأحباب
أيها الضفدع
أيا بشير الأيام الغائمةِ
متى يهطل المطر؟
ترجمه عربی از استاد موسی بیدج

قصة رائعة

قصه و عبرة ۱

ذهب عامل إلى الصيدلية وقال للصيدلي: هل لديك مرهم للأسمنت؟
فضحك الصيدلي منه ساخرًا وقال له نعم لدينا، ولدينا مرهم للحجر وللحديد. هل تريد نوعية ممتازة مستوردة أم نوعية عاديّة مصنوعة في البلاد؟
فقال الرجل: اعطني النوعية الممتازة المستوردة.
ردّ عليه الصيدلي ساخرًا: إنّها غالية، أقول لك ذلك مقدّمًا. ثمّ انهمر ضاحكًا.
رفع العامل يديه أمام الصيدلي وقال له: إنّي عامل أشتغل في الاسمنت، وقد علق الاسمنت في يديّ ولا أستطيع أن ألمس وجه ابنتي الصغيرة لكي أداعبها. إذا كانت النوعية الممتازة المستوردة التي لديك تزيل هذا الاسمنت، فاعطني إياها وسأتدبّر ثمنها.
تجمّدت الضحكات الساخرة للصيدلي على شفتيه ورأى نفسه حقيرّا صغيرًا کما لم یراها من قبل.
👌لا تحكم على أحد بالبلاهة والحمق من ظاهر الأشياء أبدًا، فأنت لا تدري مايحملون في أذهانهم من جمال” انتقوا حروفكم بحذر.

کارگری به داروخانه رفت وبه داروساز گفت :آیا دوایی برای سیمان دارید ؟
داروساز با تمسخر خندید وبه اوگفت بله داریم ودارو برای سنگ وآهن نیز داریم .آیا جنس خوب خارجی می خواهی یا جنس عادی داخلی ؟
مرد گفت :جنس خوب وارداتی به من بدهید .
داروساز باتمسخر به او جواب داد:این گران است این را پیشاپیش به تو بگویم .سپس بلند خندید
کارگر دو دستش را بالا برد وبه داروساز گفت: من کارگرم که در سیمان کار می کنم ،سیمان به دستم چسبیده ونمی توانم به صورت دخترکوچکم دست بزنم وبا او بازی کنم .اگر این جنس خوب وارداتی که دارید، این سیمان را از بین میبرد ،به من بده ویک فکری برای پولش برمیدارم

خنده های داروساز بر لبش بلوکه شد وبه طور بی سابقه خودش را خوار وکوچک یافت.
👌هرگزبا ظاهر چیزها حکم به کودنی ونفهمی دیگران نکن ،چون تونمی دانی چه زیبایی هایی را در ذهن دارند بااحتیاط لفظ هایتان را گزینش کنید

برگرفته از کانال تلگرام لغة الثقلین@saghaleyn110