Category Archives: شاهکارهای شعر شیعی

تضمین شعر «ها عليٌ بشر کیف بشر»

تضمین شعر «ها عليٌ بشر کیف بشر» از سلیمان امیـنی تبریزی

( برگرفته از سایت تبیان http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=134653)

«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

رَبُّهُ فیه تجلّی و ظَهَر»

بود در محفل ارباب نظر

نقل شیرینتری از نقل و شکر

می شمردند یکایک چو گهر

مدحت صاحب شمشیر دوسر

که بشر می شود اینگونه مگر؟

«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

رَبُّهَ فیه تجلّی و ظهَر»

چه بشر؟ مظهر اوصاف خدا

چه بشر؟ مطلع انوار هُدی

چه بشر؟ پادشه ارض و سما

چه بشر؟ صاحب دستور و قضا

چه بشر؟ حاکم و فرمان قدر

«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

هُوَ وَالواجِبُ نورٌ و قَمَر»

چه بشر؟ مرشد جبریل امین

چه بشر؟ آینه ی خالق بین

چه بشر؟ نور إلاهش به جبین

چه بشر؟ ناطق قرآن مبین

چه بشر؟ قاسم فردوس و سقر

«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

یا لَهُ صاحِبَ سَمْعٌ وبَصَر»

چه بشر؟ باعث ایجاد جهان

چه بشر؟ علّت تکوین مکان

چه بشر؟ مبدأ اوقات و زمان

چه بشر؟ واقف اسرار نهان

آگه از هر چه به بحر است و به بَر

«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

صَدَفٌ فی صَدَفٍ فیه دُرَرْ»

بشری کو به إلاه است ولی

حاکم مطلق حکم ازلی

داور محکمه ی لم یزلی

به خداوند، علی هست علی

مدح وی آن که نگنجد به شُمَر

«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

ماغَزَی غزْوَةً اِلاّ وَظَفَر»

علی آری نَبْوَد جز بشری

بشری، خود به بشر چون پدری

درگهش ملجاء هر در بدری

مادر دهر نزاید پسری

اَبَدالدّهر چو وی بار دگر

«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

حَمَدَاللّه و اَثنی و شَکرْ»

ای که خواهی که شوی پیرو او

اوّل از وی ره مقصود بجو

وانگی خویش ببین موی به مو

بعد با معرفت و عقل بگو

خواه باشی به سفر یا به حضر:

«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

خَصَّهُ اللّه بآی وَسُوَر»

آن که لوح دلش از لوث گناه

قیرگون است و همه نامه سیاه

ننهاده قدمی راست به راه

چون بگوید به چنان وضع تباه

که منم پیرو او، او رهبر؟

«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

فیه طومارُ عَظاتٌ وَعِبَرْ»

پیرو او نکند میل به شر

خیر مردم بُوَد او را به نظر

به کس او را نرسد رنج و ضرر

حامی غمزدگان شام و سحر

بر یتیمان همه باشد چو پدر

«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

وَسلیلٌ کشُبَیرٍ وشَبَرْ»

 

شعر عربی: از ملاّ مهرعلی خویی

تضـمین از: سلیمان امیـنی تبریزی

تنظیم: گـروه دیــن و انـدیشه تبیان

 

 

شعر «ها عليٌ بشرٌ کیفَ بشر»

 

شعر مشهور «ها عليٌّ بشرٌ کیف بشر» ( برگرفته از سایت www.emamat.ir)

متن شعر

۱٫ها علىٌّ بشر كيف بشر                 ربه فيه تجلى و ظهر

۲٫علة الكون و لولاه لما                  كان للعالم عين و اثر

۳٫و له ابدع ما تعقله                       من عقول و نفوس و صور

۴٫فلك فى فلك فيه نجوم                   صدف فى صدف فيه درر

۵٫ما رمى رمية الا و كفى                ما غزا غزوة الا و ظفر

۶٫اغمد السيف متى قابله                  كل من جرد سیف و شهر

۷٫اسد الله اذا صال و صاح               ابو الايتام اذا جاد و بر

۸٫حبه مبدء خلد و نعم                     بغضه منشاء نار و سقر

۹٫هو فى الكل امام الكل من             ابو بكر و من كان عمر؟

۱۰٫ ليس من اذنب يوما بامام             كيف من اشرك دهرا و كفر؟

۱۱٫كل من مات و لم يعرفه             موته موت حمار و بقر

۱۲٫خصمه ابغضه الله و لو             حمد الله و اثنى و شكر

۱۳٫ خله بشره الله و لو                    شرب الخمر و غنى و فجر!

۱۴٫ من له صاحبة كالزهراء             او سليل كشبير و شبر

۱۵٫عنه ديوان علوم و حكم             فيه طومار عظات و عبر

۱۶٫بو تراب و كنوز العالم               عنده نحو سفال و مدر

۱۷٫و هو النور و اما الشركاء           كظلام و دخان و شرر

۱۸٫ايها الخصم تذكر سندا               متنه صح بنص و خبر

۱۹٫ اذ اتى احمد فى خم غدير             بعلى و على الرحل نبر

۲۰٫ قال من كنت انا مولاه                 فعلى له مولا و مفر

۲۱٫قبل تعيين وصى و وزير             هل ترى فات نبى و هجر؟

۲۲٫ من اتى فيه نصوص بخصوص   هل باجماع عوام ينكر؟

۲۳٫آية الله و هل يجحد من              خصه الله بآى و سور؟

۲۴٫وده اوجب ما فى القران             اوجب الله علينا و امر

۲۵٫مدعى حب على و عِداه             مثلُ من انكر حقاً و اقرّ
ترجمه و معنى ابيات

۱- بدان كه على بشر است،اما چگونه بشرى است؟بشرى است كه آثار قدرت پروردگارش در وجود او آشكار و نمايان شده است.

۲- آن حضرت علت غائى آفرينش است كه اگر او نبود براى عالم واقعيت و اثرى نبود(خداوند بخاطر او عالم را بوجود آورده است(

۳- و آنچه را كه تو از عالم عقول و نفوس و صور(عوالم سه گانه خلقت كه در طول هم قرار گرفته و عبارتند از عالم عقل و مثال و ماده) تعقل و انديشه كنى براى وجود او ابداع شده‏اند.

۴- فلكى است در داخل فلكى و داراى ستارگان است و صدفى است در داخل صدفى و داراى گوهرهاى درخشانى است(آن حضرت محاط در اوصاف پيغمبر اكرم است و ائمه ديگر هم از وجود او پديد آمده‏اند( .

۵- تيرى نينداخت جز اينكه آن تير براى هلاك دشمن كافى شد و بجنگى وارد نشد جز اينكه از آن پيروز در آمد.

۶- تمام شمشير كشان موقع مقابله با او(براى اينكه عرض اندام نكنند از ترس وى) شمشير خود را غلاف ميكردند.

۷-موقعي كه حمله ميكرد و صيحه ميزد شير خدا بود و در موقع بخشش و احسان پدر يتيمان بود.

۸- محبت و دوستى آن حضرت سر چشمه بهشت و نعمتهاى بهشت است و دشمنى او منشاء آتش دوزخ و جهنم است.

۹-او در تمام عالم پيشواى همه پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله است ابو بكر و عمر كيستند كه با او لاف برابرى زنند؟

۱۰- كسى كه يكروز هم مرتكب گناه شود شايسته امامت نيست پس چگونه شايسته آن مقام باشد كسى كه يك عمر در شرك و كفر بوده است(امام بايد معصوم و منتخب از جانب خدا باشد( .

۱۱- هر كسى كه مرد و او را نشناخت مرگ او مانند مرگ خر و گاو است(مانند زمان جاهليت مرده و اين سخن اشاره است ‏بحديث من مات و لم يعرف امام زمانه(

۱۲- دشمن آن حضرت مبغوض خدا است اگر چه خدا را ستايش كند و ثنا گويد و سپاسگزار باشد.

۱۳- دوست و محب او را از خداوند مژده بهشت داده اگر چه شرب خمر كرده و آواز خوانده و مرتكب فجور باشد.(البته اين مطلب احتياج بتوضيح دارد (

۱۴- جز على كيست كه زوجه‏اى چون زهرا عليها السلام يا فرزندانى مانند حسين عليهما السلام داشته باشد؟

۱۵- ديوان علوم و حكمتها از آنحضرت است و طومار موعظه‏ها و پندها در نزد اوست.

۱۶- آنجناب خاك نشين بود و(اعتنائى بدنيا نداشت‏بطوريكه) گنجهاى عالم(شمش‏هاى طلا) در نزد او بمنزله سفال و كلوخ بود.

۱۷- و او نور خالص است و اما شركاى خلافت او مانند ظلمت و دود و شرر ميباشند.

۱۸- ايكه مخالف امامت او هستى بياد آر،سند آن روايتى را(در غدير خم) كه متن آن بنابروايات و اخبار شما هم صحيح است.

۱۹-موقعيكه در غدير خم پيغمبر صلى الله عليه و آله على را آورد بر جهاز شتران(عوض منبر) بالا رفت.

۲۰- و فرمود من بر هر كس از نفس او اولى بتصرف هستم اين على بر او اولى بتصرف و پناهگاه است.

۲۱- هيچ پيغمبرى را ديده‏اى كه پيش از تعيين وصى و جانشين وفات يابد و يا هجرت كند؟

۲۲- كسى كه در شان او نص‏ها و روايات مخصوصى آمده باشد آيا ميتوان با اجماع مشتى عوام الناس منكر او شد؟

۲۳-على عليه السلام آيت عظماى خدا است آيا انكار كرده ميشود كسى كه خداوندبراى او آيه‏ها و سوره‏هائى اختصاص داده است؟

۲۴- دوستى آنحضرت واجب‏ترين امرى است كه در قرآن آمده و خداوند او را بما واجب فرموده است.

۲۵- كسيكه ادعاى دوستى آنحضرت و مخالفين او را دارد مانند كسى است كه حقى را انكار كند و هم بدان اقرار نمايد.

 

شرح حال  ملامهرعلی تبریزی خویی

سال تولد او بدرستی معلوم نیست ولی از تصریح فرهادمیرزا (ص ۷۰) به اینکه در ۱۲۶۲ به سن هشتادسالگی از دنیا رفته ، پیداست که سال تولد او حدود ۱۱۸۲ بوده است . در زادگاه او نیز به سبب اشتهارش به زنوزی و خویی اختلاف هست که او را متولد  و پرورش یافته در خوی دانسته است ( ریاحی ص، ۹،۱۴؛ صدرایی خویی۲۲۵  )

ملامهرعلی تحصیلات ابتدایی را در خوی به انجام رسانید، سپس برای ادامه تحصیل به عراق و خراسان و اصفهان سفر کرد و بسیاری از علوم را فراگرفت . او به نجوم علاقه ای وافر داشت و خطاطی هم می کرد. در اواخر عمر به تبریز رفت و بدین سبب به ادیب تبریزی نیز شهرت یافت (مدرس تبریزی ، ج ۴، ص ۳۱۱، به نقل از بحرالعلوم ِ میرزاحسن زنوزی تذکره نگار معاصر ملامهرعلی خویی ؛ قاضی طباطبائی ، ص ۲۷؛ ریاحی ؛ فرهادمیرزا قاجار، همانجاها). وی مدتی نیز در مرند ساکن بود و تأسیس مدرسه ای را در آن شهر به او نسبت می دهند (صدرایی خویی ، ص ۱۵). نادرمیرزا قاجار (متوفی ۱۳۰۳) در گزارش تحصیل خود در صرف و نحو و لغت نزد ملامهرعلی از او با عنوان «دبیری کهنه ادیب … با قدی خمیده » یاد کرده است (ص ۳۸۲ـ ۳۸۳). زنوزی نیز او را با اوصافی چون حکیم ، منجم ، عالم و عارف وصف کرده است (مدرس تبریزی ، همانجا).
معیشت ملامهرعلی با پریشانی و عسرت توأم بود (رجوع کنید به فرهادمیرزا قاجار، همانجا). چون از وی رفتار خلاف عرف سر می زد، بعضی او را به ملامتیگری منسوب داشته اند. جمعی دیگر نیز از او کشف و کرامت نقل کرده اند (قاضی طباطبائی ، ص ۲۸ـ ۲۹). ملامهرعلی  که به علت فقر و مسکنت ، به رغم میل خود، بیشتر عمرش را در تجرد گذراند ــ در اواخر عمر ازدواج کرد و پسری به نام فضلعلی از خود بجا گذاشت که خاندان فضلی در تبریز از اعقاب او هستند (ریاحی ، ص ۲۲۶؛ فرهادمیرزا قاجار، ص ۸۲؛ قاضی طباطبائی ، ص ۳۰). وی در ۱۲۶۲ در تبریز از دنیا رفت (فرهادمیرزا قاجار، ص ۷۰؛ریاحی ، ص ۲۵۵).

عمده شهرت ملامهرعلی فدوی خویی :

به سبب قصیده مدحیّه یا غدیریّه اوست ، با مطلع : ها علیٌّ بشرٌ کیف بشر؟/ ربُّهُ فیه تجلّی و ظهر (فرهادمیرزا قاجار، همانجا؛ برای روایت رؤیای ملامهرعلی پس از انشای این قصیده و به خواب دیدن پیامبر و علی علیهماالسلام رجوع کنید به تبریزی خیابانی ، ص ۱۲۸). مقبولیت و رواج عام بیت بدیع و زیبای فوق که بسی مشهورتر از شاعر آن است باعث شده تا بعضی تذکره نویسان گمان برند که ملامهرعلی این بیت معروف را تضمین کرده و مطلع قصیده خود قرار داده است . قصیده مزبور بین سالهای ۱۲۱۶ـ۱۲۴۰ سرود شده و ابیات آن نیز به اختلاف بین بیست تا چهل بیت با تقدم و تأخر بسیار گزارش شده است (صدرایی خویی ، ص ۲۸ـ ۲۹). فرهادمیرزا در زنبیل ، ضمن نقل اشعار و شرح حال جامعی از فدوی (ص ۷۰ـ ۸۸) که معاصر او بوده ، قصیده مزبور را در بیست ونه بیت نقل کرده است (ص ۷۰ ـ۷۲). ترجمه فارسی منظومی نیز از این قصیده ، با همان وزن و قافیه ، از میرزامحمدرضا بصیرت شیرازی در دست است که در آن چهل بیت نقل و ترجمه شده است (صدرایی خویی ، ص ۳۱ـ ۳۶). قصیده غدیریّه از زمان سروده شدن موردتوجه و اقبال فضلا و شعرا و مخصوصاً اهل منبر واقع شد، به طوری که گذشته از ترجمه منظوم یاد شده ، چهار تخمیس و یک تضمین از آن سروده شد (برای تفصیل در این باره رجوع کنید به همان ، ص ۳۸ـ۶۱).

ملامهرعلی به سه زبان ترکی ، فارسی و عربی شعر می سرود.

تخلص او در فارسی و ترکی «فدوی » بود (فرهادمیرزا قاجار، ص ۷۰؛ قس هدایت ، ج ۲، بخش ۲، ص ۹۵۱، که تخلص او را با نامش خلط کرده و «مهری » ضبط کرده است ). همچنین وی قصیده لطیف و کوتاهی در هجده بیت به فارسی و درمنقبت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم با این مطلع دارد: «لا» استعاره ای زجلال محمد است / «الاّ» کنایه ای ز جمال محمد است (فرهادمیرزا قاجار، ص ۷۳ـ۷۴). گذشته از این دو قصیده ، اشعار فارسی و عربی وی از استحکام و بلاغت چندانی برخوردار نیست . بویژه اشعار عربی او دارای سکته های ناخوش و اغلاط ادبی است (در باره شعر فارسی و عربی خویی رجوع کنید به قاضی طباطبائی ، ص ۳۰ـ۳۱). در عوض اشعار ترکی او را به سبب احتوای بر معانی لطیف عاشقانه و نیز بیان موضوعات حکْمی و فلسفی عالی شمرده اند (همان ، ص ۳۱). وی قصاید و مراسلاتی به عربی در مدح میرزا عیسی و پسرش میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی دارد که در آنها مداحی را شعار خود کرده و برای طلب وظیفه و وجه معاش شرحی از وضع نابسامان و فقر و تجرد خود آورده است . زبان وی در این قطعات تند، هجوآمیز و رکیک است (فرهادمیرزا قاجار، ص ۷۵ـ ۷۸، ۸۵ ـ ۸۷). ملامهرعلی زمانی نیز به سبب شعری دوپهلو و طنزآمیز که برای میرزاابوالقاسم شیخ الاسلام تبریزی (متوفی ۱۲۷۹) گفته بود، مورد بی مهری او واقع شد (قاضی طباطبائی ، ص ۲۸). وی قصیده ای تاریخی نیز در مدح حسینقلی خان دُنبلی ، حاکم وقت خوی ، در ۹۲ بیت سروده که در آن از بی وفایی دنیا شکایت کرده است (برای قصیده مزبور رجوع کنید به ریاحی ، ص ۵۷۲ ـ ۵۷۵). از ملامهرعلی دیوانی بجا نمانده و تنها اشعاری پراکنده به فارسی و عربی و ترکی و مادّه تاریخهایی به عربی در تذکره ها از او نقل شده است (برای اشعار رجوع کنید به فرهادمیرزا قاجار، ص ۷۰ـ ۸۸؛ ریاحی، ص ۲۲۵ـ۲۲۷؛ صدرایی خویی، ص ۱۹ـ ۲۵؛ قس آقابزرگ طهرانی ، ج ۹، قسم ۳، ص ۸۱۶ ، ۱۱۳۶، که با اشتباه و تکرار از دیوان فدوی زنوزی خویی و دیوان مهر خویی نام برده است ؛ برای مادّه تاریخهای خویی رجوع کنید به نخجوانی ، ص ۳۰، ۳۱۳).

منابع :

  • ۱) آقابزرگ طهرانی ؛ علی تبریزی خیابانی ، کتاب علماء معاصرین ، چاپ سنگی تهران ۱۳۶۶
  • ۲) محمدامین ریاحی ، تاریخ خوی ، تهران ۱۳۷۲ش
  • ۳) علی صدرایی خویی ، ولایت نامه «غدیریّه » ، قم ۱۳۷۶ش
  • ۴) فرهادمیرزا قاجار، زنبیل ، چاپ محمد رمضانی ، تهران ۱۳۶۷ ش
  • ۵) حسن قاضی طباطبائی ، «ملامهرعلی تبریزی »، نشریه دانشکده ادبیات تبریز ، سال ۱، ش ۵ (مرداد ۱۳۲۷)
  • ۶) مدرس تبریزی ؛ نادرمیرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز ۱۳۷۳ ش
  • ۷) حسین نخجوانی ، مواد التواریخ ، تهران ۱۳۴۳ش
  • ۸) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ ۱۳۴۰ ش .