All posts by ghalehnoey

ستیز دو اسلام؛ اسلام الهی و اسلام فرعونی

ستیز دو اسلام؛ اسلام الهی و اسلام فرعونی

نویسنده: استاد سید هادی مدرسی

ترجمه: سید مهدی نوری کیذقانی و زهره علی حسینی

ناشر:  سبزوار، نشر خمسة النجباء، ۱۳۹۷٫

شماره تلفن جهت تهیه کتاب (ترجیحا پیامک) ۰۹۳۷۰۶۰۳۳۸۳

 

کتاب حاضر که ترجمه کتاب «إسلام الله، رجال الله» اثر آیت الله سید هادی مدرسی می­باشد، به طور مختصر و مفید و با تکیه بر آیات قرآن و احادیث شریف، به معرفی اسلام حقیقی و عالمان مکتبی و در مقابل آن، اسلام سلطنتی و منفعت­گرایانه و به قول امام خمینی(قدس سره) «اسلام امریکایی»، می­پردازد.

استاد مدرسی (متولد ۱۳۷۶هجری)- برادر آیت الله سید محمدتقی مدرسی، از مراجع تقلید شهر مقدس کربلا- در کربلا رشد و نمو یافت و تحصیلات حوزوی و دینی خود را در این شهر تکمیل نمود. ایشان در طول زندگانی مبارزاتی خود با سخنرانی­های پرشور و انقلابی و نیز تألیفات ارزنده، سعی در بیداری مسلمان و شیعیان در دنیای اسلام و خاصه عراق داشته است. استاد در سخنرانی­ها و آثار خود تلاش کرده اسلام حقیقی، پویا و سازنده را به مسلمین و نسل نو بشناساند؛ اسلامی که با ستمکاران و عافیت ­طلبان سر سازش ندارد و خواب را از فرعونیان و طرفداران آنها می­گیرد. استاد برای امام خمینی (قدس سره) احترام و عظمت خاصی قائل است و پس از پیروزی انقلاب، بارها در سخنرانی­ها و آثار خود این دستاورد عظیم را ستوده است.

الثعلب المحتال و الغراب

برگرفته از سایت زیر

http://www.naasar.ir/the-fox-and-the-crow/

الثعلب المحتال و الغراب/ روباه حیله گر و کلاغ

فی احد الایام وقف غراب اسود الریش ذو منقار اصفر رفیع وجسم ممتلئ،تبدو علیه علامات الطیبه وقف على شجره عالیه کثیره الاغصان فی وسط حدیقه جمیله اشجارها کثیفه وارضها فسیحه خضراء تکثر فیها الطیور المغرده و الزهور الملونه و قد و ضع فی فمه قطعه جبن صفراء و فی تلک الاثناء مر ثعلب رمادی الفراء عیناه غائرتان وفکه کبیر و اسنانه حاده و جسمه نحیل من شده الجوع یبدو علیه المکر و الحیله و الدهاء.
اراد الثعلب خداع الغراب للحصول على قطعه الجبن ولأنه یعلم ان الشجره عالیه،وهو لا یستطیع الطیران للوصول الى الغراب طلب منه ان یغنی لیستمتع بصوته الجمیل وما ان فتح الغراب فاه حتى وقعت قطعه الجبن فی فم الثعلب الذی جرى و هو یشعر بالفخر و الانتصار

 

ترجمه منظوم این شعر از حبیب یغمایی

زاغکی قالب پنیری دید

به دهان برگرفت و زود پرید

بر درختی نشست در راهی

که از آن می‌گذشت روباهی

روبه پرفریب و حیلت‌ساز

رفت پای درخت و کرد آواز

گفت به به چقدر زیبایی

چه سری چه دُمی عجب پایی

پر و بالت سیاه‌رنگ و قشنگ

نیست بالاتر از سیاهی رنگ

گر خوش‌آواز بودی و خوش‌خوان

نبودی بهتر از تو در مرغان

زاغ می‌خواست قار قار کند

تا که آوازش آشکار کند

طعمه افتاد چون دهان بگشود

روبهک جست و طعمه را بربود

الأسد و الثعلب/ شیر و روباه

برگرفته از سایتزیر

  http://www.kanoon.ir/Article/50830

الأسد و الثعلب/ شیر و روباه

ظل أسدٌ قویٌ یحکم الغابةَ سنواتٍ طویلةً وکانت جمیعُ الحیوانات تخافه وتطیع أوامرَه کان

الأسد یحصل على طعامه بالقوة یطارد الفریسة ویهجم علیها ویفترسها بأ نیابه الحادة ولا یترکها حتى یشبع ثم تأتی الحیوانات وتأکل من بقایا طعامه.

( شیری قوی سالهای طولانی بر جنگلی حکومت می کرد و همه حیوانات از او می ترسیدند و اوامرش را اطاعت می کردند ، شیر غذایش را با قدرت تمام  بدست می آورد و شکار را دنبال می کرد  و به ان حمله ور می شد  و با چنگالهای تیزش آن را شکار می کرد و  رها یش نمی کرد تا اینکه سیر می شد.  سپس حیوانات دیگر می آمدند و با قیمانده غذایش را می خوردند.

 

 

کبر الأسد وصار عجوزاً ضعیفاً وذات یوم شـــَعـــَر بالمرض وأحسّ بالضعف الشدید

وأصبح غیر قادر على أن یصطاد. شعر الأسدُ بالجوع وراح یفکــّر فی طریقةٍ یحصل فیها على طعامه.

( شیر مسن شد و پیر و ضعیف گردید  و روزی احساس بیماری کرد و ضعف شدیدی را حس نمود و به گونه ای شد که قادر به شکار کردن نبود .و احساس گرسنگی کرد و به راهی فکر می کرد که از ان طریق غذایش را بدست بیاورد) .

 

 قال الأسدُ لنفسه ما زالت الحیواناتٌُ تحترمنی وتخافنی وتسمع کلامی لا ینبغی أبداً أن أظهر لها أننی أصبحتُ کبیرَ السن ضعیفاً وإلا فإنها لن تخشانی ولن تطیع أوامری لکن سأعلن عن مرضی وأبقى داخل بیتی ولا بدّ أن تحضر الحیوانات لزیارتی وبذلک سیأتینی طعامی من غیر أن أتعب نفسی فی الحصول علیه.

( شیر با خود گفت هنوز حیوانات به من احترام می گذارنند و از من می ترسند و سخن مرا گوش می دهند اصلاً سزاوار نیست که به آنها ابراز کنم که پیر و ضعیف شده ام و گرنه آنها از من نخواهند ترسید و اوامرم را اطاعت نخواهند کرد ولی مریضیم را اعلام خواهم کرد و داخل خانه ام می مانم و ناچار حیوانات به عیادت من می آیند و بدین ترتیب غذایم را بدون اینکه خودم رادر راه حصول آن  خسته کنم بدست خواهم آورد ).

 

قصد الأسدُ أن یعلن خبرَ مرضه للجمیع کانت الحیواناتُ تخاف غضبَ الأسد وبطشه إن هی لم تقم بالواجب لذلک سارعت الحیوانات إلى زیارته فی بیته والسؤال عنه والدعاء له بالشفاء لکن کلما دخل حیوانٌ بیتَ الأسد هجم علیه وفتک به وأکله . کان الأسد سعیداً لأنه لا یتعب فی الحصول على طعامه. فهو لم یعد قادراً على أن یطارد أیّ حیوان مهما کان بطیئاً لکن الطعام اللذیذ کان یأتی إلیه فی بیته وهو جالس لا یتحرک فیأکل منه حتى یشبع .

( شیر تصمیم گرفت که خبر بیماریش را به همه اعلام کند ؛ حیوانات از خشم و عصبانیت شیر می ترسیدند اگر به تکلیف خود عمل نمی کردند  به خاطر همین حیوانات برای دیدنش و احوالپرسی و دعا برای شفایش به خانه اش شتافتند ولی هر حیوانی که داخل می شد شیر به او حمله می کرد و او را می درید و می خوردش . شیر خوشبخت بود زیرا برای بدست اوردن غذایش خسته نمیشد. او قادر به دنبال کردن هیچ حیوانی نبود هر چند که ان حیوان کند راه می رفت ولی غذای لذیذ خودش به خانه اش می آمد در حالیکه او نشسته بود و حرکت نمی کردپس از ان می خورد تا سیر می شد ).

 

وفی یوم من الأیام کان الدور على الثعلب لیزور الأسد ویسأله عن صحته ویطمئن على حاله. توجه الثعلبُ إلى بیت الأسد وهمّ بالدخول لکنه نظر إلى الأرض عند مدخل البیت وتوقف سأل الثعلب الأسد عن حاله وهو واقف فی مکانه خارج البیت أجاب الأسد ما زلت مریضاً یا صدیقی الثعلب  لکن لماذا تقف بعیداً أدخل یا صدیقی لأستمتع بحدیثک الحلو وکلامک الجمیل فأجابه الثعلب لا یا صدیقی الأسد کان بودی أن أدخل بیتک لأنظر إلیک من قرب لکنی أرى آثار أقدام کثیرة تدخل بیتک ولم أرى أثر لقدم واحدة خرجت منه .

(در روزی از روزها نوبت به روباه رسید که شیر را ملاقات کند و از سلامتش بپرسد و از حالش مطمئن شود روباه به خانه شیر روی آورد و تصمیم گرفت داخل شود ولی او به زمین نزد ورودی خانه نگاه کرد و ایستاد. روباه از شیر حالش را پرسید در حالیکه در جایش در خارج از خانه ایستاده بود . شیر پاسخ داد هنوز مریضم ای دوست روباهم  ولی چرا دور می ایستی . داخل شو دوست من تا از سخن شیرینت استفاده کنم روباه جواب داد نه ای دوست شیر من ، شایسته دوستیمان است که داخل خانه ات شوم و تو را از نزدیک  ببینم  ولی من جای پاهای زیادی را می بینم که به خانه ات وارد شده اند و لی حتی یک جای پا نمی بینم که از خانه ات خارج شده باشد.)

الرجل و إبلیس

برگرفته از «http://91arabic.blogfa.com/post/80»

الرجل و ابلیس

کان قد وقف رجلٌ جنب اللا سبیل / مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود.

رأی الشیطانَ الذی یمرّّ مع اطنابٍ مختلفةٍ/ ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است.

تجسّس و سأل منه : ما هذه الأطناب ؟/ کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس ، این طنابها برای چیست؟

جواب داد: برای اسارت آدمیزاد./ أجاب الإبلیسُ : لأسرِ مولود آدم .

الأطنابُ الرقیقة للنفوس الضعیفة . / طنابهای نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان ،

ألأطنابُ المحکمة ُ و الغلیظة لاولئک الذین یوسوسون متأخرین./ طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند.

ثمّ أخرج الأطنابَ المقطّعة َ من کیسٍ و قال :/  سپس از کیسه ای طناب های پاره شده را بیرون ریخت و گفت:

قد قطّعوا هذه الأطنابَ النفوسُ المومنة التی راضیة برضا الله و یعتمدون علی أنفسهم ولم یقبلوا الإسارةَ ./ اینها را هم انسان های باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند.

قال الرجلُ : ایّهم طنابی ؟/ مرد گفت طناب من کدام است ؟

قال الإبلیسُ : إن ساعدنی فی اتصال حبا لِ المقطّعة أجعلُ ذنبک فی حساب الآخرین ./ ابلیس گفت : اگر کمکم کنی که این ریسمان های پاره را گره زنم، خطای تو
را به حساب دیگران می گذارم

قبل الرجلُ
مرد قبول کرد .

قال الإبلیسُ ضاحکاً :
ابلیس خنده کنان گفت :
واعجبا ، تمکن إسارةُ نفوسٍ مثلک مع هذه الأطنابِ المقطّعة .
عجب ، با این ریسمان های پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت!

الاغ آواز خوان/ الحمار المغنّي

برگرفته از سایت «http://www.naasar.ir/story-3/»

الحمار المغنی      

هَرَبَ جَمَلٌ وحمارٌ من صاحبهما وسارا معاً حتى وصلا إلى غابه بجوارها مرعى نظیفٌ .

وبَعْدَ أن أقاما أیاماً فی الغابه والمرعى، قالَ الحمارُ للجملِ: إننی أَشعرُ براحهٍ وسرورٍ، وأُریدُ أَنْ أُغَنّیَ بصوتی الجمیلِ. فقال الجَمَلُ : إنْ تَفْعلْ فإنی أخافُ أن یَسْمَعَنا الإنسانُ فیربِطَنا ویْضِرِبَنا ویُعُذِّبنا عذاباً شدیداً.

فقالَ الحمارُ: لا بدّ أن أُغَنّیَ.

نَهَقَ الحِمارُ نهیقاً عالیاً فسَمعَهُ جماعهٌ من الناسِ، فَقَبَضَتْ على الحمارِ والجَمَلِ، وَرَفَضَ الحِمارُ أنْ یَمشیَ فَوُضِعَ فَوْقَ الجَمَلِ.  ولما شَعَرَ الجَمَلُ بالتَّعَبِ قالَ للحمارِ: لَقَدْ طَربْتُ من غنائک فی الغابهِ وأُریدُ الآنَ أنْ أَرْقُصَ. فقالَ الحِمارُ: لا تَفعْلْ یا صدیقی فإنّ فی ذلک هلاکی.  فقالَ الجملُ: لقد زَادَ طربی ، وَرَقَصَ فَسَقَطَ الحمِارُ على الأرضِ وماتَ.

الاغ آواز خوان !!

یک شتر و الاغ از دست صاحب خود فرار کردند و با هم رفتند تا اینکه به جنگلی رسیدند که در کنار آن چراگاه خوبی بود.

بعد از اینکه چند روز در جنگل و چراگاه باقی ماندند، الاغ به شتر گفت: من احساس راحتی و شادی می کنم و می خواهم با صدای زیبای خود آواز بخوانم. شتر گفت: اگر این کار را انجام دهی من می ترسم که انسانی صدای ما را بشنود و ما را ببندد و بزند و به سختی شکنجه دهد.

الاغ گفت: من حتما باید بخوانم

الاغ با صدای بلند عرعر کرد و گروهی از مردم صدای او را شنیدند و الاغ و شتر را گرفتند، پس الاغ از راه رفتن امتناع کرد و آن را روی شتر گذاشتند. زمانی که شتر احساس خستگی کرد به الاغ گفت: من از آواز تو در جنگل به طرب آمدم و الأن می خواهم برقصم. الاغ گفت: ای دوست من این کار را نکن که این کار مرا هلاک می کند. شتر گفت: احساس طربم بیشتر شد، پس رقصید و الاغ روی زمین افتاد و مرد

الحسود لا یسود/ حسود هرگز نیاسود

کانَ رجُلٌ فی قریةٍ مشهوراً بِقُدرِتِهِ علی إصابةِ العَین. فی یومٍ مِن الأیّامِ ،أرادَ رَجُلٌ حسودٌ و فقیرُ الحال أن یؤذیَ أخاهُ الغَنیّ. فَذَهَبَ إلی الرَّجُلِ المشهور بإصابةِ العین و قالَ لَهُ:« أریدُ منک أن تُصِیبَ أخـی بِالعَین. و کانَ الرَّجُلُالمشهورُ بإصابةِ العین ضعیفَ البَصَر. فقالَ لِلرَّجُلِ الحسود: علیک أنْ تأخُذَنی إلی المکانِ الّذی یَمُرُّمِنهُ أخوک کُلَّ یومٍ؛ ثُمَّ أشِرْ إلَیهِ و هو یأتی مِن بَعید.فَوَقَفا مَعاً عَلَی الطَّریق و عِندما جاءَ الأخُ اّلغنـیّ مِن بعید؛ قال الحسودُ: « ها هوَ أخی قادِمٌ مِن بَعیدٍ.» تَعَجَّبَ الرَّجُلُ المشهورُ بِإصابةِ العین و قال: «یاه، إنَّ بَصَرَکَ حادٌّ جِدّاًَ! » و فی الحال فَقَد الأخُ الحسود بَصَرَهُ.

مردی در روستایی به « چشم زدن» معروف بود. روزی از روزها مرد حسود و فقیری خواست که برادر ثروتمندش را اذیّت کند. پس به سوی مردِ مشهور به «چشم زدن» رفت و به او گفت: از تو می خواهم که برادرم را چشم بزنی. آن مردِ مشهور به چشم زدن دارای بینایی ضعیفی بود. پس به مرد حسود گفت: باید مرا به جایی که برادرت هر روز از آنجا رد می شود ببری سپس در حالی که از دور می آید به او اشاره کن. سپس با هم بر سر راه ایستادند و وقتی برادر ثروتمند از دور آمد؛ مرد حسود گفت: « این همان برادرم است که دارد از دور می آید.» مردِ مشهور به چشم زدن، تعجّب کرد و گفت: وای! چشم تو خیلی قوی است!» و در همان لحظه برادر حسود بینایی اش را از دست داد.

برگرفته از سایت «   http://www.kanoon.ir/Article/20941/ »

شعر پایداری فلسطین :«خورشید را ندزدید» ترجمه مجموعه شعر «لا تسرقوا الشمس» از شاعر فلسطینی ابراهیم مقادمه

 

خورشید را ندزدید (مجموعه شعر پایداری فلسطین)

اثر شاعر فلسطینی ابراهیم المقادمه

ترجمه: سید مهدی نوری کیذقانی و راضیه کارآمد

مشهد، انتشارات شکوه حکمت رحمانی، ۱۳۹۷٫

 

از مقدمه کتاب:

کتاب حاضر ترجمه مجموعۀ شعری «لا تسرقوا الشمسَ» اثر شاعر و مجاهد فلسطینی دکتر «ابراهیم المقادمة»  می­باشد.

ابراهیم احمد المقادمه، در سال ۱۹۵۰ م در اردوگاه آوارگان فلسطینی «جبالیا» واقع در شمال نوار غزه دیده به جهان گشود. مقادمه دوران کودکی و نوجوانی را در این اردوگاه به سر برد تا اینکه توانست با درجه‌ی عالی دبیرستان عمومی خود را از مدارس «وکالة الغوث الدولیة» به پایان برساند. وی در سال (۱۹۷۶م) توانست مدرک خود را در رشته‌ی دندانپزشکی از دانشگاه مصر اخذ کند.[۱]

مقادمه زمانی پس از بازگشت از مصر، زندگی خود را وقف خدمت به فلسطین کرد و خدمات شایسته‌ای را برای فلسطینیان انجام داد؛ از جمله: در اردوگاه «جبالیا» که دوران کودکی و نوجوانی خود را در آنجا سپری کرده بود، یک مطب دندانپزشکی دایر کرد تا بتواند به هموطنان خود خدمت کند. وی همچنین مدتی مسئولیت وزارت بهداشت فلسطین را برعهده داشت. فعالیت در بیمارستان‌های مختلف از جمله العریش، النصر و الشفاء و فعالیت در دانشگاه اسلامی غزه به عنوان استاد دندانپزشک، بخشی از فعالیت‌های علمی و اجرائی ابراهیم مقادمه است.[۲]

مقادمه تلاش می کرد تصویری از خود منتشر نکند؛ به همین دلیل در سکوت و به صورت خالصانه و در راه خدا کار می‌کرد. او بیش از دیگر رهبران جنبش حماس، از نظر امنیتی محتاطانه عمل می‌کرد و در رسانه‌ها کمتر ظاهر می‌شد. در سال‌های آخر زندگی‌اش، مقادمه به فعالیت‌های فکری  و سیاسی خود ادامه داد و تعدادی کتاب به چاپ رسانید که مهم‌ترین این کتاب‌ها عبارت­اند از: کتاب «معالمٌ في الطريق الى تحرير فلسطين» و کتاب «الصراع السكاني في فلسطين». رویکرد فکری مقادمه برای آزادی فلسطین این بود که جهاد تنها راه حل برای آزادی فلسطین می‌باشد. هم‌چنین وی معتقد بود که سیاستمدار باید دارای روحیه شهادت طلبانه باشد. وی افرادی را که جهاد بدون خون و بدون جانفشانی می‌خواستند، اصحاب جهاد دکوری می‌خواند. دکتر مقادمه در مرحله پایانی زندگی خود در بین جوانان جنبش حماس به تدریس دروس‌دینی، فکری و سیاسی پرداخت. وی علاوه بر اینکه فردی روشنفکر، هوشیار و دارای اطلاعات گسترده‌ای بود هر شخصی که او را می‌شناخت او را فردی عالم بر می‌شمرد[۳].

مترجمان کوشیده­اند در کتاب حاضر ترجمه ای روان از اشعار مقادمه ارائه دهند همچنان­که ترجمه به صورت دوزبانه تنظیم شده تا متن عربی اشعار برای دوست­داران زبان عربی در دسترس باشد.

مقادمه در قسمتی از اشعارش میگوید:

أنا للجنة أحیا يا إلهي

في سبيل الحق فاقبضني شهيدا

واجعل الأشلاء مني معبرا للعزّ للجيل الجديد

خدای من ! من برای بهشت زندگی می کنم

پس در راه حق مرا شهید به سوی خودت ببر

و پاره های تنم را معبری ساز 

برای سرافرازی

(ص ۲۸  و ۲۹ کتاب)

[۱] -روانشاد و همکاران، بازتاب مقاومت در شعر ابراهیم مقادمه، نشریه ادبیات پایداری، پاییز و زمستان ۱۳۹۴س،  ص۷۰٫

[۲]-همان، ص۷۱٫

[۳]– برگرفته از سایت مؤسسه ندا.

http://nedains.com/fa/news/314267

 

ترجمه کتاب «ثورة ام و ثورة شعاع» از آیت الله عیسی قاسم (قیام امام حسین علیه السلام و انقلاب امام خمینی)

قیام امام حسین علیه السلام و انقلاب امام خمینی (ره)

اثر: آیت الله عیسی قاسم

ترجمه: سید مهدی نوری کیذقانی و مریم نصر اللهی

نشر معارف ۱۳۹۷ش.

Exif_JPEG_420

 

کتاب حاضر ترجمه کتاب «ثورة أم و ثورة شعاع» اثر آیت‌الله شیخ عیسی قاسم از برجسته‌ترين علما و رهبران سياسي بحرين می­باشد. آیت‌الله عیسی قاسم در این کتاب به ارزیابی قیام امام حسین (ع) و انقلاب امام خمینی (ره) و بیان وجوه مشابهت آن‌ها می‌پردازد. عنوان کتاب این مفهوم را به ذهن متبادر می­سازد که ایشان قیام امام حسین (ع) را به‌منزله قیام اصلی و مادر و چون خورشیدی فروزان می‌داند و نهضت امام خمینی(ره) را به‌منزله پرتو امتدادی از آن قیام جاویدان به‌حساب می‌آورد . عیسی قاسم پس از بیان یک مقدمه کوتاه درباره انقلاب و مفهوم آن، در پنج محور به ارزیابی تطبیقی قیام سیدالشهدا (ع) و انقلاب امام خمینی(ره) می­پردازد.

در قسمتی از این کتاب می­خوانیم:

« رهبر انقلاب ایران، درراه سرورش امام حسین(علیه السلام) جدیّت و اهتمام کامل به خرج داده و در هیبت یک انقلابی استوار کوشید که برای تمام جهان، میان اسلامی که از آسمان، علم، عدالت، رحمت، کرامت، امانت و احسان نازل کرده و اسلامی که ساخته شیاطین جن و انس است، تمایز بخشد؛ اسلام ساخته شیاطین، سراسر جهل، ظلم، قساوت، ترس، بدی و خواری بود.»

و در فرازهای پایانی کتاب آمده است:

« امام خمینی (ره) فردی انقلابی است که به خاطر خدا، با الهام از غیرت امام حسین (ع) شورید و با الهام از صبر امام حسن (ع)، تلخی صلح با دشمن خدا را به خاطر دین خدا، چشید؛ و به سان پیشوای پرهیزگاران، امیرالمؤمنین علی (ع)، در حکومت میان بندگان خدا، خداوند را در نظر داشت. او بنده صالح و مجاهدی است که به‌مثابه نمادی بزرگ در خطّ مبارزه انبیاء، اولیاء و صالحان، بر ضد جبّاران و ستمگران روی زمین و طغیانگران مستکبر، باقی خواهد ماند.»

 

 

برخی واژه های عربی با ترجمه فارسی

برگرفته از وبلاگ: http://arabieomidefarda.blogfa.com/post-150.aspx

الفاظ متعلقة بالمطار والسّفر = كلمات مربوط یه فرودگاه وسفر

التذكرة; بلیط; الطّیار; خلبان تاشیة الجواز; ویزا; السّیاحة; جهانگردی ذهاب وایاب; رفت وبرگشت; بصمة الاصابع; اثر انگشت جواز السّفر; گذرنامه; الطائرة العمودیة; هلی گوپتر المطار; فرودگاه; شبّاك الاستعلامات; باجه اطلاعات الطائرة; هواپیما; ضابط الجوازات; مسئول گذرنامه ساعة الاقلاع; ساعت پرواز; المطار الدّولی; فرودگاه بین المللی ساعة الهبوط او النزول; ساعت فرود; امتعة الركاب; بار مسافران شرطة المطار; پلیس فرودگاه; اكرامیة العامل; انعام كارگر شرطة الجمارك; پلیس گمرك; طرق المواصلات البریّة; راههای زمینی صالة التفتیش; سالن بازرسی; طرق المواصلات البحریة; راههای دریایی مضیف الطائرة; مهماندار هواپیما; السّفن العملاقة; كشتی های غول پیكر البواخر; كشتی ها; البضائع والسّلع; كالاها الزّورق; قایق; السكك  الحدیدیة العامة; اداره كل راه آهن سراسری طرق المواصلات الجویة; راههای هوایی; النَّفَق; تونل  الموسسة العامة لنقل; شركت مسافربری; محطة القطار; ایستگاه قطار الرّكاب; قطار; مطعم القطار; رستوران قطار القطار القاطرة; لوكوموتیو; محطة تعبیة البنزین; پمپ بنزین مفترق الطرق; چهار یا سه راه; اجازة السوق; گواهی نامه رانندگی شرطی المرور; پلیس راهنمایی; السائق; راننده رخصة القیادة; گواهی نامه رانندگی; موقف السیارات; پاركینگ مكتب قطع التّذاكر; دفتر خرید بلیط; مكتب مدیر المطار; دفتر رئیس فرودگاه

الخضراوات والفواكه = سیزیجات ومیوه ها

بصل; پیاز; باذنجان; بادمجان ثوم; سیر; بطاطا; سیب زمینی خسّ; كاهو; رقائق البطاطا; خلال سیب زمینی سبانخ; اسفناج; طماطه; گوجه فجیل; تره; فول; باقلا بقدونس; تربچه; بامیه; بامیه

كوسه; جعفری; فاصولیا; لوبیا بازلا; نخود فرنگی; تفّاح; سیب خیار; خیار; عنب; انگور جزر; هویج; رّمان; انار كرنب; كلم پیچ; برتقال; پرتقال ذّرة حلوة; ذرت ( بلال); جریب فروت; گردفروت فطر;  ارچ; سفرجل; به فراولة; توت فرنگی; كمثری; گلابی بطّیخ; هندوانه; تین; انجیر بطّیخ اصفر; خربزه; خوخ; هلو موز; موز; تمر; خرما مشمش; زردآلو; حبّ(لبّ); تخمه  كرز; گیلاس; الفستق البعید; پسته شامی مانجو ، اجاص; آلو; خوبة; خاكشیر لوز; بادام; نشا; نشایسته جوز; گردو; كربزه; گشنیززبیب; كشمش; شبنت; شوید سمسم; كنجد; قرنابیط; كلم گل

البسة و ما تتعلق بها = لباس ومتعلقات آن

معرض الملابس; فروشگاه لباس; فستان; پیراهن زنانه جورب; جوراب; قمیص كم طویل; پیراهن آستین بلند سترة; كت; تنورة; دامن سروال; شلوار; معجون اسنان; خمیر دندان بدلة; كت وشلوار; فرشاة اسنان; مسواك منشفة; حوله; مشط; شانه رباط; كراوات; غالی; گران رخیص; ارزان; حزام; كمر بند تخفیض; تخفیف; معطف مطری; پالتو بارانی مظلة; چتر; شبكة الراس; روسری چادر اشارب; روسری چادر; ملابس داخلیة; لباسهای زیر الملابس القطنیة; لباس های پنبه ای; الملابس الصوفیة; لباس های پشمی الملابس صیفیة; لباس های تابستانی; الملابس الشتویة; لباس های زمستانی فرشاة شعر; برس مو; مشبك الغسیل; گیره لباس المندیل; دستكش; خذاء; كفش

فی السّوق والمطعم =در بازار وآشپزخانه

الزّبد; كره; طحین; آرد الدّهن; سرشیر; خبز; نان اللّبن الرائب(زبادی); ماست; لحم; گوشت  جبن; پنیر; اللحم المفروم; گوشت چرخ كرده حلیب; شیر; ملح خشن; سنگ نمك القشطة; روغن; لحم الغنم; گوشت گوسفند رز; برنج; ملح ناعم; نمك نرم قمح; گندم; عشاء; شام الدجاج علی الرز; چلو مرغ; بیض; تخم مرغ كباب مع رز; چلو كباب; بیض مقلی; نیمرو رزو مرق; چلو خورشت; بیض مسلوق; تخم مرغ آب پز اللحم المشوی; گوشت بریان; زیت سائل; روغن مایع الطعام المقلی; غذا سرخ كرده; شوربة; سوپ وجبة من الطعام; یك وعده غذا; معجون الطماطم; رب گوجه فطور; صبحانه; كركم; زرد چوبه غداء; ناهار; بهارات; ادویه

الفاظ المنزلیة =كلمات مربوط به منزل وخانه

الابرة; سوزن; مفتاح القناتی; دربازكن الخیط; نخ; مفتاح العلب; دربازكن قوطی ابریق; آفتابه; ملعقة الشای; قاشق چایخوری ابریق شای; قوری; ملعقة الطعام; قاشق غذاخوری الاریكة; مبل; السّلم; نردبان البطانیة; پتو; المصعد الكهربائی; آسانسور الوسادة; بالش; المطابق الارضی; طبقه همكف الخشیة «مرتبة»; تشك; الطبقة الاولی; طبقه اول سریر النّوم; تخت خواب; السجّادة; فرش خزانة الاوانی; كابینت; الكوخ; كلبه خزانة الملابس; كمد; المكنسة; جارو الثّلاجة; یخچال; المكواة; اتو الموقد الغازی; اجاق گاز; المدفاة; بخاری الموقد الكهربائی; اجاق برقی; المرحاض; مستراح الفرن الغازی; فرگازی; الحنفّیة; شیرآب  المبّردة; كولر; دورة المیاه; سرویس بهداشتی القدر; دیگ ، قابلمه; الشقة الموثثة; قسمت اثاثیه المقلاة; ماهی تابه; سلّة النفایات; سطل زباله ها المصفاة; آبكش ، صافی; سماعة الهاتف; گوشی تلفن المغرفة; كفگیر; جرس الباب; زنگ در السكّین; چاقو; الثّریا; لوستر الشوكة; چنگال; السّتارة; پرده الملعقة; قاشق; الناموسیّة; پشه بندترموس; فلاسك; زرالمصابح; كلید لامپ الرز الكهربائی; كلید برق; الدّرابزین; نرده سخّانة; آب گرمكن; المشجب; چوب لباسی غلایة كهربائی; سماور برقی; مزلاج الباب; پشت دری

الفصول الاربعة وایام الاسبوع =چهار فصل و روزهای هفته

قصف; چید; القمح; گندم نزل; افتاد; الشعیر; جو یبرد; سرد می شود; حلّة; لباس یاتی; می آید; ثمار; میوه ها تجری; جاری می شود; ثلوج; برف ها تغّنی; آواز می خواند; الغیوم; ابرها تكتسی; می پوشید; ابیض; سفید المطر; باران; اخضر; سبز  الربیع; بهار; اصفر; زرد  الصیف  تابستان; احمر; قرمز الشّتاء; زمستان; ارزق; آبی الخریف; پاییز; رمادی; خاكستری

السنة (عام); سال; السبت; شنبه الشّهر; ماه; الاحد; یكشنبه الیوم; روز; الاثنین; دوشنبه امس; دیروز; الثلاثاء; سه شنبه غذا; فردا; الاربعاء; چهارشنبه البارحة; دیشب; الخمیس; پنجشنبه ایّام الاسبوع; روزهای هفته; الجمعة; جمعه عطلة; تعطیلی; العشب; گیاه الرّیاح; بادها; الاوراق; برگ ها الازهار; شكوفه ها; الفلّاح; كشاورز

 

طرز تهیه شیرینی بامیه به زبان عربی

پخت شیرینی بامیه برای ماه رمضان

المقادير

۱- القطر ( الشربات )۲ كوب سكر يذوب في كوب ماء
عصير ليمونه صغيره وفنجان قهوه
عسل جلوكوز
مغلف فانيلا
۲- الباميه : ۱و۱/۲ كوب دقيق
¼ كوب زيت
¼ كوب سكر مذوب في
¼ كوب ماء جيدا
مغلف فانيلا
طرف ملعقة شاي بيكنج باودر

التحضير

يخلط الدقيق مع الفانيلا والبيكنج باودر
ثم يبس بالزيت حتى يتجانس
ويعجن بالمحلول السكري حتى تتجانس (يضاف المحلول تدريجيا)
لأن بعض الأحيان الدقيق لايحب الماء فتصبح العجينه طريه جدا
تغطى العجينه وتترك في الثلاجه ربع ساعه
ثم تكور كور أكبر قليلا من حجم البليا (تكفي ۴۳ حبه تقريبا)
تفرد كل كره على اليد بيضويه ثم تضغط على أي مصفى نايلون لديك
على فكره ممكن إستخدام المبشره
(بس أنا ديما أحب أعملها على مصفى بس هنا مش لاقيه مصفى بنقشه حلوه)
لتأخذ نقشته ثم تلف تدريجيا وترفع ويقرص بالسبابة والإبهام مكان إلتقاء الطرفين
وترص في صينيه

الطهى

ثم تحمر بالزيت
وتنزل بالقطر (الشربات البارد)
وتترك فيه لحين إنتهاء وجبه أخرى من التحمير فترفع الأولى من القطر
وتنزل بدلها الوجبه الأخرىوتقدم