مسلم بن عقیل شهید جاویدان
تألیف: باقر شریف القرشی
ترجمه: د. مصطفی مهدوی آرا و د. سید مهدی نوری کیذقانی
سبزوار: انتشارات خمسة النجباء: ۱۳۹۴
امامت و رهبری جامعه
اثر آیت الله سید کاظم حائری
ترجمه : سید مهدی نوری کیذقانی، فهیمه پور رمضان و مژده سلیمانی
کتاب «امامت و رهبری جامعه» مجموعه سخنرانیهای حضرت آیت الله سید کاظم حسینی حائری در ماههای مبارک رمضان سال ۱۴۰۶هـ .ق و بعد از آن است، که بحثی درباره امامت و مقام آن، نقش ائمه(ع) و اسلوب آنان در رهبری جامعه و حفظ رسالت بوده است و تحت عنوان «الإمامة و قیادة المجتمع» در ۲ جلد به زبان عربی منتشر شده است.
این کتاب مباحث و افکار مهمی را در بردارد که نویسنده با رویکردی علمی، عقلانی و بیطرف به آنها پرداختهاند، بهویژه در مواردی که گاه مورد شک و شبهه است یا اندیشۀ بشری از درک حقیقت و کنه آن عاجز است؛ اموری چون: عصمت پیامبران و ائمه(ع)، مبدأ عصمت، شروط و اهمیت آن، معنی گناهان پیامبران، بررسی مسأله شوری و نقش نصّ در تعیین امام، ولایت تکوینی معصوم، سیره سیاسی ائمه(ع) و همچنین ولایت فقیه، دیگر عناوینی که در این مبحث آمده است.
در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است: «در این بحث و دیگر بحثهایی که حضرت آیتالله حسینی حائری به آن پرداختهاند، آثار و نشانههای مکتبی را مییابیم که شهید سید محمدباقر صدر آن را بنیان نهادند، بلکه این بحثها را امتداد طبیعی آن مکتب میدانیم، بهویژه در زمینه منهج و شیوه بیان علمی و فکری مورد نظر؛ علاوه بر این، شهید صدر در زمینههای پژوهشی گوناگون، عناوین و مدخلهایی از خود به یادگار گذاشتند که شایسته است مورد توجه قرار گیرد و طرح آنها تکمیل گردد. و این همان چیزی است که ما در این کتاب مییابیم، زیرا طرح عمومی کتاب، پیرامون رهبری ائمه(ع)، همان شیوهای را دنبال میکند که شهید صدر آن را پایهگذاری کردند، و طبق آن زندگی سیاسی و اجتماعی ائمه(ع) را به سه دوره تقسیم کردند که ائمه(ع) در هر دورهای وظایف و نقش معینی دارند و زمینه را برای دوره بعدی فراهم میکنند. یعنی همانطور که به قضایا و امور جامعه اسلامی زمان خودشان میپردازند، جامعه را برای پذیرش دور جدید به رهبری مجموعهای دیگر از امامان آماده میکنند. البته تمام اینها در چهارچوب یک هدف کلی است که قصد دارد با توجه به تجربههای حکومت پس از وفات پیامبر(ص)، جامعه اسلامی را از انحرافات حفظ نماید.»
کتاب «امامت و رهبری جامعه» در ۳۲۰ صفحه، قطع رقعی، تیراژ ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۰۰۰ تومان از سوی دفتر نشر معارف عرضه شده است.
خداحافظی دوستان
محمد: ديگَرْ بايدْ خُداحافِظي كنيمْ.
محمد: إذن لِنُودعِ بعضنا.
علي: اِحْساسِ عَجيبي دارَمْ! فِكرْ مي كنْمْ بَرادَرَمْ اَزْ مَنْ جُدا مي شَوَدْ.
علي: لديّ احساس عجيب! (ينتابُني إحساسٌ غريبٌ) يَتداعَى لي أنّ أخي يفارقني.
محمد: مَنْ هَمْ هَمينْ اِحسْاسْ را دارَمْ. تو بِهْتَرينْ دُوسْتِ مَنْ هَسْتي.
محمد: أنا أيضاً لديّ نفس الإحساس. أنت أفضل صديق لي.
علي: مَنْ هَمْ اَزْ دوُسْتي با تُو بِسْيارْ خُرْسَنْدَمْ.
علي: أنا أيضاً راض جداً من صداقتي معك.
محمد: مي داني! مَنْ ايرانْ را دُوسْتْ دارَمْ، بِهْ خاطِرِ مَرْدُمِ بِسْيارْ خُوبَشْ و آشنايي با تو وَ سايرِ دُوسْتانْ.
محمد: تعلم! أنا احبّ ايران، لأجل شعبها الطيب جداً و تعرفي بك و بالأصدقاء الآخرين.
علي: پَسْ اُميدْوارَمْ كهْ ما را فَرامُوشْ نَكني.
علي: إذن آمل أن لاتنسانا.
محمد: مَگَرْ مي توانَمْ شُما را فَرامُوشْ كنَمْ؟
محمد: و هل أستطيع أن أنساكم؟
علي: اُميدْوارَمْ سَفَرِ خُوبي داشْتِهْ باشي وَ دَرْ كارْهايتْ مُوَفَقْ باشي.
علي: أتمنى لك سفرة ممتعة والموفقية في أعمالك.
محمد: مُتشَكرَمْ. مَنْ هَمْ اُميدْوارَمْ بِهْ هَمِهْ ي آرزُوهايتْ بِرِسي.
محمد: شُكراً، أنا أيضاً آمل أن تبلغ جميع آمالك.
علي: بِهْ پِدَرْ وَ مادَرَتْ سَلامْ بِرِسانْ. وَقْتي بِهْ مَقْصَدْ رِسيدي بِهْ مَنْ خَبَرْ بِدِهْ.
علي: بلّغ تحياتي لوالديك. عندما تصل أخبرني.
محمد: حَتْماً. عَلي عَزيزْ بَرايِ هَمِهْ چِيزْ اَزْ تُو مَمْنُونَمْ.
محمد: حتماً. علي اشكرك على كلّ ماقدمت لي.
علي: خواهِشْ مي كنَمْ. تو را بِهْ خُدا مي سِپارَمْ.
علي: عفواً. استودعك الله.
محمد: هَرْگِزْ مُحِبَتِ شُما را فَرامُوشْ نِمي كنَمْ. خُدا نِگَهْدارْ.
محمد: لن أنسى مودتكم أبداً. في أمان الله.
برگرفته از کانال تلگرام (@UTArabic)
🔷 في مكتب البريد: در اداره پست
أين يوجد أقرب مكتب بريد؟: پست خانه بعدی کجاست؟
هل المسافة بعيدة عن أقرب مكتب بريد؟: تا پست خانه بعدی خیلی راه است؟
أين يوجد أقرب صندوق بريد؟: صندوق پست بعدی کجاست؟
أحتاج لبعض طوابع البريد: من تعدادی تمبر لازم دارم.
لأجل بطاقة و رسالة: برای یک کارت پستال و یک نامه.
كم أجرة البريد إلى أمريكا؟ هزینه ارسال به آمریکا چقدراست؟
كم وزن الطرد؟: وزن بسته چقدر است؟
هل يمكني إرساله بالبريد الجوي؟: می توانم آن را با پست هوایی ارسال کنم؟
كم يحتاج وقت حتى يصل؟: چه مدت طول می کشد تا محموله به مقصد برسد؟
أين يمكني أن أتصل بالتلفون؟ :کجا می توانم تلفن بزنم؟
أين توجد أقرب كابينة تلفون؟: باجه تلفن بعدی کجاست؟
هل عندكم بطاقات تلفون؟: کارت تلفن دارید؟
هل عندكم دليل التلفون؟: دفترچه تلفن دارید؟
هل تعرف كود (مفتاج) النمسا؟؟ پیش شماره کشور اتریش را می دانید؟
لحظة، سأبحث عنه: یک لحظه، می روم نگاه کنم.
الخط مشغول باستمرار: تلفن همیشه اشغال است.
أي رقم الذي اتصلت به؟ : چه شماره ای را گرفتید؟
يجب أولا أًن تضغط الصفر: ابتدا باید عدد صفر را بگیرید.
(کانال تلگرام آموزش زبان عربی (دانشگاه تهران) @UTArabic )
؟
مكالمه_عربی۱
في البَنْكِ: در بانک
أريدُ أنْ أفتحَ حسابًا: من می خواهم یک حساب باز کنم.
هذا جَوازُ سَفَري: این پاسپورت من است.
وهذا عُنواني: و این آدرس من است.
أريد إيداعَ نقودٍ في حسابي: من می خواهم پول به حسابم واریز کنم.
أريد سحب نقود من حسابي: من می خواهم از حسابم پول برداشت کنم.
أريد أن أستلِم كُشوف حسابي: من می خواهم موجودی حسابم را بگیرم.
أريد أن أُصَرِّفَ شيكًا سِياحِيًا: من می خواهم یک چک مسافرتی را نقد کنم.
كم قيمة الرُّسوم؟: مبلغ کارمزد چقدر است؟
أين يجب أن أوَقِّعَ؟: کجا را باید امضا کنم؟
أنتظر حوالةً من ألمانيا: من منتظر یک حواله بانکی از آلمان هستم.
هذا رقمُ حسابي: این شماره حسابم است.
هل وصلتْ النُقُود (الفلوس)؟: پول رسیده است؟
أريد أن أُصَرِّفَ هذه النقود: من می خواهم این پول را به ارز دیگری تبدیل نمایم.
أحتاج لدولارات أمريكية: من به دلار آمریکا نیاز دارم.
من فَضْلِكَ أعْطِنِي أوراقٍ نقديةٍ صغيرةٍ: لطفاً اسکناس های ریز (خُرْدْ) به من بدهید.
هل يوجد هنا صَرّاف آلي؟؟ آیا اینجا دستگاه عابر بانک وجود دارد؟
كم المبلغ الذي يمكن سَحْبُهُ؟ چه مقدار پول می توان برداشت نمود؟
أيُّ بِطاقاتِ الإئتمان التي يمكن إستخدامُها؟ کدام کارت های اعتباری را می توان استفاده کرد
برگرفته از کانال آموزش زبان عربی دانشگاه تهران @UTArabic
منابع آزمون جامع دکتری
صرف و نحو:
در حد خلاصه مغنی و شرح ابن عقیل
بلاغت:
در حد مختصر المعانی و جواهر البلاغه
تاریخ ادبیات:
در حد مجموعه تاریخ ادبیات شوقی ضیف
متون نظم و نثر:
در حد المجانی الحدیثة( قصاید مهم)
و مختارات من الشعر العربی الحدیث از مصطفی بدوی
نقد:
النقد الأدبی: غنیمی هلال
نقد ادبی سیروس شمیسا
ترجمه قسمتی از مرثیه سعدی در رثای بغداد
ترجمه از استاد موسی اسوار
حَبَستُ بِجَفْنَىَّ المَدامِعَ لا تَجرِي
فَلَمّا طَغَى الماءُ استَطالَ عَلَى السِّكْرِ
نَسيمُ صَبا بَغدادَ بَعدَ خَرابِها
تَمَنَّيتُ لَو كانَت تَمُرُّ عَلَى قَبرِي
تُسائلُنى عَمَّا جَرَي يَومَ حَصرِهِم
وَ ذلِكَ مِمَّا لَيسَ يَدخُلُ فِى الحَصرِ
أُديرَتُ كُؤُوسُ المَوتِ حَتَّى كَأَنَّهُ
رُؤوسُ الأُسارَي تَرجَحِنَّ مِن السُّكرِ
بَكَت جُدُرُ المُستَنصِريَّةِ نُدبَهً
عَلَى العُلَماءِ الرّاسخينَ ذَوي الحِجرِ
نَوائبُ دَهرٍ لَيتَنى مِتُّ قَبلَها
وَلَم أَرَ عُدوانَ السَّفيهِ عَلَى الحَبرِ
فَأَينَ بَنوالعبّاسِ مُفتَخَرُ الوَرَي
ذَوُو الخُلُقِ اَلمرضىِّ وَالغُرَرِ اَلزُّهْرِ
غَدا سَمَراً بَينَ اَلأَنامِ حَديثُهُم
و ذا سَمَرٌ يُدمِى المَسامِعَ كالسَّمرِ
تَحيَّهُ مُشتاقٍ وَ َالفُ تَرَحُّمٍ
عَلَى الشُّهَداءِ الطّاهِرينَ مِن الوِزرِ
إِلامَ تَصاريفُ الزَّمانِ وَ جَوْرُهُ
تُكلِّفُنا مالا نُطيقُ مِن الإِصرِ
جَرَت عَبَراتى فَوقَ خَدّي كآبَهً
فَأَنشَأتُ هذا فى قَضيَّهِ ما يَجري
وَ حُرقَهُ قَلبى هَيَّجَتنى لِنَشرِهَا
كما فَعَلَت نارُ المَجامِرِ بالعِطرِ
أُحَدِّثُ أَخباراً يَضيقُ بها صَدرِي
وَ أَحمِلُ آصاراً يَنوءُ بها ظَهري
أَلا إِنَّ عَصري فيهِ عَيشى مُنَكَّدٌ
فَلَيتَ عِشَاءَ المَوتِ بادَرَ فى عَصري
ـ اشكها را در چشمان از جاري شدن بازداشتم، اما چون آب طغيان كند از آببند درگذرد.
ـ آرزو داشتم كه پس از ويراني بغداد، نسيم صباي آن بر گور من ميگذشت.
ـ از من از آنچه در روز حصار ايشان گذشته است، ميپرسي. آن [ماجرا] چيزي است كه در وصف نگنجد.
ـ جامهاي مرگ چندان به گردش درآمد كه گويي سرهاي اسيران از مستي تاب ميخورد.
ـ ديوارهاي مستنصريّه در سوگ دانشمندان گرانماية بخرد ميگريست.
ـ اي كاش پيش از اين مصايب عظماي روزگار، مرده بودم و تعرّض سفيهان را به دانشيان نميديدم.
ـ عبّاسيان، آن فخر مردمان، آن خداوندان خويهاي پسنديده و پيشانيهاي تابناك، چه شدند؟
ـ افسانة آنان ميان خلق سَمَر شده است، وين سَمَري است كه چون ميخ گوشها را خونين ميكند.
ـ [از من] درود يكي مشتاق و هزار رحمت بر آن شهداي پاك از گناه باد.
ـ تا چند بايد گردش و جور روزگار بار گراني بر ما تحميل كند كه تاب آن نداريم؟
ـ اشكها از سر سوز دل بر عارضم جاري شد و اين [شعر] را دربارة اين ماجرا گفتم.
ـ چنانكه آتش مجمر شميم عود را ميپراكَنَد، سوز دل من بود كه مرا بر نشر اين [شعر] برانگيخت.
ـ از خبرهايي سخن ميگويم كه سينهام از آنها به تنگ ميآيد و بارهاي گراني بر دوش ميكشم كه پشتم را دوتا ميكند؛
ـ هان كه در عصرم مرا عيش منغَّص است. كاش عشاي مرگ در عصرم فرا رسد.