شکوه شعر شیعی

شکوه شعر شیعی، سیری در قصیده ارزشمند «الأزریه» سروده شاعر بزرگ شیخ کاظم ازری رحمة الله علیه

تألیف دکتر احمد احمدی و دکتر سید مهدی نوری کیذقانی

تهران: نشر دانشگاه تهران: ۱۳۹۷

در مقدمه کتاب میخوانیم:

ازری شاعری توانمند است و از او دیوانی در اغراض مختلف شعری برجای‌مانده، اما شهرت اصلی او به خاطر «چکامه بلند ازریه» است. «این قصیده که بیش از هزار بیت بوده از بیم دشمنان در طوماری نوشته و در چاهی مخفی شده بود؛ اما موریانه قسمتی از آن را خورده و بقیه [۵۸۰ بیت] به دست سید صدرالدین عاملی افتاد و توسط او بازیابی شد و در دسترس دیگران قرا گرفت.»

قصیده ازریه که به «الهائية الطويلة» و «قرآن الشعر الأكبر و فرقان الفصل الأزهر» نیز معروف است[۱] از جایگاه ادبی و دینی بسیار بالایی برخوردار است. در بیان ارزش و جایگاه دینی این چکامه همین بس که نقل‌شده شیخ محمدحسن صاحب کتاب گران‌سنگ «جواهر الکلام»[۲] آرزو می­کرد این قصیده را در نامه عمل او نویسند و جواهر الکلام را در نامه اعمال ازری![۳]و وقتی این قصیده را برای علامه سید مهدی بحر العلوم; می­خواندند به احترامش ایستاده به آن گوش فرا می‌داد[۴] و شیخ کاظم را بسیار احترام و تجلیل می­کرد و حتی نوشته‌اند وی نزد علامه بحر العلوم به‌منزله هشام بن حکم نزد امام صادق۷ بود.[۵] محدث شهیر شیخ عباس قمی; نیز در «مفاتیح‌الجنان» فرازهایی زیبا از این قصیده را در کنار ادعیه معصومین: آورده و کتب سیره[۶] خود را نیز به ابیاتی از این چکامه آراسته است. مرحوم آیت­الله بهجت نیز به این قصیده توجه ویژه داشت و از آن تجلیل می­کرد[۷].

[۱]– طهرانی، ج۱۷، ص۱۳۵٫

[۲]– این کتاب یک دوره دایرة المعارف فقه امامیه است. از شیخ انصاری; نقل شده: «برای مجتهد رجوع به وسائل و جواهر کفایت می­کند و کم اتفاق می­افتد که به رجوع در کتابهای پیشینیان نیاز پیدا کند» و علامه محدث میرزا حسین نوری می‌فرماید «در تاریخ اسلام کتابی فراگیر به مانند آن در حلال و حرام نگاشته نشده است» (گذری بر زندگی صاحب جواهر، ص ۹۶) استاد مرتضی مطهری هم درباره این کتاب می­گوید: «كتاب جواهر عظيم‌ترين‏ كتاب فقهی مسلمين است و با توجه به اينكه هر سطر اين كتاب مطلب علمی‏ است و مطالعه يك صفحه آن وقت و دقت زياد می‏خواهد می‏توان حدس زد كه‏ تاليف اين كتاب بيست هزار صفحه چه قدر نيرو برده است. سی سال تمام‏ يك سره كار كرد تا چنين اثر عظيمی به وجود آورد. اين كتاب مظهر نبوغ و همت و استقامت و عشق و ايمان يك انسان به كار خويشتن است». (خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۷)

[۳]– قمی،۱۳۹۷ هـ، ج۲، ص۲۳

[۴]– أمین، محسن، أعیان الشیعة، ج‏۹، ص: ۱۷

[۵]– موسوی بجنوردی، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۴۲

[۶] – نک: منتهی الآمال ج۱، ص۱۸۴ و ۲۰۱ و ۳۵۱؛ توتیای دیدگان (ترجمه کحل البصر في مدح سید البشر) ص ۲۷۹ و ۲۹۹ و ۳۴۴٫

[۷]– نک: در محضر بهجت، کتاب دوم، ص ۳۲۴ و ۳۷۵٫

ترجمه کتاب «الإمام المهدي علیه السلام» از شهید محمد صدر

امام مهدی علیه السلام

آیت الله شهید محمد صدر

ترجمه: سید مهدی نوری کیذقانی

نشر معارف/ ۱۳۹۷٫

شماره تلفن جهت تهیه کتاب (ترجیحا پیامک) ۰۹۳۷۰۶۰۳۳۸۳

درباره کتاب:

دانشنامۀ «الإمام المهدی (ع)» تألیف شهید صدر ثانی(ره) نسبت به دیگر آثاری که پیرامون امام مهدی(ع) نگارش یافته، از دو جهت متمایز است:

۱-از جنبه تقدم تاریخی؛ چنانکه پیش از این کتاب، جهان اسلام تألیفی را که با این اثر در بعد افقی و عمودی برابر باشد به خود ندیده بود، بلکه پس از آن نیز اثری همسنگ آن نگاشته نشد؛ درنتیجه این کتاب  گمشدۀ هر پژوهشگری گشت که به دنبال جواب های علمی و استوار دربارۀ مهدویت بود؛ زیرا پیش از آن، آثار موجود غالباً دایرة المعارف­هایی بودند مشتمل بر روایات شیعه و سنی و یا تنها روایات شیعی، بی­آنکه تحلیلی علمی داشته باشند که لباس ابداع بر قامت آنها پوشاند.

۲-از جنبه موقعیت تاریخی؛ این دانشنامه در زمانی نگاشته شد که اندیشه­های مارکسیستی و ماتریالیستی تمام جهان مخصوصاً شرق را درنوردیده و در کشورهای مسلمان فساد فکری را به همراه آورده بود و جز در موارد اندک، پژوهش­هایی جدی و درخوری برای پاسخ به آنها وجود نداشت.

کتاب حاضر خلاصه­ای از سه جلد نخستین «دانشنامۀ امام مهدی(ع)» است که شهید محمد صدر برای سهولت استفاده خوانندگان آن را نگاشته  و مطالب آن دانشنامه را به‌صورت ساده ­تر آورده است.

برشی از کتاب:

«عمه‌ جان! امکان دارد امشب را نزد ما به صبح آوری! امشب مولودی به دنیا می‌آید که نزد خداوند متعال ارجمند است و حجت خداوند در زمین است.» این سخنی بود که امام عسکری (ع) به عمه‌اش حکیمه گفت وقتی‌که عمه ایشان می‌خواست در شامگاه منزل امام را ترک نماید.

ـ مادرش کیست؟

ـ نرگس

ـ اما در نرگس اثر حمل نیست!

ـ همان‌که گفتم محقق می‌شود عمه جان!

عمه می‌رود و نرگس خاتون را به نیکی بررسی می‌کند و اثری از حمل نمی‌بیند لذا برمی‌گردد و دوباره به امام خبر می‌دهد. لب‌های امام به تبسم می‌نشیند و می‌فرماید:

«چون سپیده‌دم فرارسد نشانه‌های وضع حمل پدیدار می‌شود. مَثَل نرگس مانند مادر موسی است که نشانة حمل در او آشکار نشد و تا لحظة ولادتش کسی از آن آگاه نگشت، زیرا فرعون در طلب موسی شکم زن‌های آبستن را می‌شکافت و مهدی نیز نظیر موسی (ع) است»

 

معرفی کتاب «آموزش قواعد زبان عربی به آسان ترین روش»

آموزش قواعد زبان عربی به آسان ترین روش

مؤلف: دکتر غلام رضا فخر

ویراستار: سید مهدی نوری کیذقانی

ناشر: مشهد: امید مهر .

کتاب حاضر حاوی تمام قواعد دستور زبان عربی در سطح دوره متوسطه و پیش دانشگاهی می باشد و برای دروسی مانند«صرف ۱»  در رشته عربی و «صرف و نحو کاربردی» در رشته های الهیات و ادبیات فارسی دانشگاهها مناسب می باشد. مؤلف از کنار هیچ قاعده دستوری نگذشته مگر آنکه درباره آن شرح و توضیح کافی و مبسوط با مثال های روان ارائه داده است. همچنین پس از پایان هر مبحث، تمرین یا تمرین هایی کاربردی آمده است تا یادگیری موضوع یا قاعده به آسانی و سرعت انجام پذیرد. می توان گفت که کتاب حاضر به سبب بکارگیری اسلوب ها و روش های ساده در آموزش و بیان مطالب و همچنین قابل فهم کردن موضوعات و قواعد دستوری دشوار و پیچیده،در نوع خود کم نظیر میباشد.

شعر «محمد» از محمود درویش

متن و ترجمه شعر محمد

ترجمه از هادی محمدزاده ( از کانال تلگرامی شعر و متون معاصر عربی)

شعر برای نوجوان فلسطینی ۱۲ ساله «محمد الدرة» سروده شده که در آغوش پدر زیر رگبار  نیروهای اسرائیل جان داد.

مُحمَّدْ،

یُعَشِّشُ فی حِضن والده طائراً خائفاً

مِنْ جحیم السماء: احمنی یا أبی

مِنْ الطَیران إلى فوق! إنَّ جناحی

صغیر على الریحِ… والضوء أسْوَدْ

* *

مُحمَّدْ،

یریدُ الرجوعَ إلى البیت، مِنْ

دون دَرَّاجة… أو قمیص جدید

یریدُ الذهابَ إلى المقعد المدرسیِّ…

الى دَفتر الصَرْف والنَحْو: خُذنی

الى بَیْتنا، یا أبی، کی أُعدَّ دُرُوسی

وأکملَ عمری رُوَیْداً رویداً…

على شاطئ البحر، تحتَ النخیلِ

ولا شیء أبْعدَ، لا شیء أبعَدْ

* *

مُحمَّدْ،

یُواجهُ جیشاً، بلا حَجر أو شظایا

کواکب، لم یَنتبه للجدار لیکتُبَ: “حُریتی

لن تموت”. فلیستْ لَهْ، بَعدُ، حُریَّة

لیدافع  عنها. ولا أفُق لحمامة بابلو

بیکاسو. وما زال یُولَدُ، ما زال

یُولدَ فی اسم یُحمِّله لَعْنة الإسم. کمْ

مرةً سوف یُولدُ من نفسه وَلداً

ناقصاً بَلداً… ناقصاً موعداً للطفولة؟

أین سیحلَمُ لو جاءهُُ الحلمُ…

والأرضُ جُرْح… ومَعْبدْ؟

* *

مُحمَّدْ،

یرى موتَهُ قادِماً لا محالةَ. لکنَّهُ

یتذکرُ فهداً رآهُ على شاشةِ التلفزیون،

فهداً قویاً یُحاصرُ ظبیاً رضیعاً.

وحینَ

دنا مِنهُ شمَّ الحلیبَ،

فلم یفترِسهُ.

کأنَّ الحلیبَ یُروِّضُ وحشَ الفلاةِ.

اذن، سوفَ انجو – یقول الصبیُّ –

ویبکی: فإنَّ حیاتی هُناک مخبأة

فی خزانةِ أمی، سأنجو… واشهدْ.

* *

مُحمَّدْ،

ملاک فقیر على قاب قوسینِ مِنْ

بندقیةِ صیَّادِه البارِدِ الدمِ.

من

ساعة ترصدُ الکامیرا حرکاتِ الصبی

الذی یتوحَّدُ فی ظلِّه

وجهُهُ، کالضُحى، واضح

قلبُه، مثل تُفاحة، واضح

وأصابعُه العَشْرُ، کالشمع، واضحة

والندى فوق سرواله واضح…

کان فی وسع صیَّادهِ أن یُفکِّر بالأمرِ

ثانیةً، ویقولَ : سـأترکُهُ ریثما یتهجَّى

فلسطینهُ دون ما خطأ…

سوف أترکُهُ الآن رَهْنَ ضمیری

وأقتلُه، فی غد، عندما یتمرَّدْ!

* *

مُحمَّدْ،

یَسُوع صغیر ینامُ ویحلمُ فی

قَلْب أیقونة

صُنِعتْ من نحاس

ومن غُصْن زیتونة

ومن روح شعب تجدَّدْ

* *

مُحمَّدْ،

دَم زادَ عن حاجةِ الأنبیاءِ

إلى ما یُریدون، فاصْعَدْ

الى سِدرة المُنْتَهى

یا مُحمَّدْ!

ترجمه : هادی محمدزاده

محمد
چون پرنده‌ای هراسان از دوزخِ آسمان،
در آغوشِ پدر پناه می‌گیرد
پدر! مگذار به آسمان پرواز کنم
بال‌هایم تاب باد ندارند
و نور‌ها کدرند
+++
محمد،
می‌خواهد به خانه برگردد
بی دوچرخه
بی پیرهنی نو
در آرزوی نیمکت مدرسه
و دفتر مشق‌هایش است
پدر! مرا به خانه‌امان ببر
تا مشق‌هایم را بنویسم
و آهسته آهسته
روی ساحل دریا
و زیر سایه‌های درختان ‌ نخل
زندگی کنم
این که چیز زیادی نیست
این که چیز زیادی نیست
+++
محمد،
در مقابل دشمن
نه سنگ و نه نارنجکِ ستاره‌ایش در مشت
نمی‌خواهد به سمت دیوار سر بچرخاند که روی آن بنویسد
«آزادی‌ام هرگز نخواهد مرد»
چرا که آزادی‌ای ندارد که از آن دفاع کند
برای کبوتر پیکاسو هم افقی و چشم اندازی باقی نمانده است
می‌رود که از نو متولد شود
متولد شود در نامی که لعنت یک اسم را یدک می‌کشد
چند بار از خودش متولد خواهد شد؟
کودکی که وطنیش نیست؟ کودکی که ‌ کودکی را تجربه نکرده است ؟
کجا بخوابد اگر خواب درربایدش ؟ که زمین زخم است .
+++
محمد،
می‌داند که مرگِ ناگزیر
به کامش در‌خواهد کشید
با این وجود به یاد می‌آورد،
که پلنگی را در تلویزیون دیده است
پلنگی ژیان
که می‌خواهد بچه‌ آهوی شیرخواره‌ای را به کام درکشد
اما چون نزدیک می‌شود
و بوی شیر به مشامش می‌رسد حمله نمی‌کند
چرا که شیر رام می‌کند وحوش بیابان را
زین‌رو
پسر می‌گرید و با خویش فکر می‌کند:
«جان به در خواهم برد»
مادرم زندگی‌ام را در صندوقی نهان کرده است
نجات خواهم یافت و شهادت خواهم داد
+++
محمد،
فرشته ایست تنها
در دو قدمیِ شکارچیِ خونسردش
یک ساعت است
دوربین عکاسی
روی حرکاتِ پسر که صورت روشنش با سایه‌اش یکی شده است
زوم کرده است
قلبش چون سیب می‌درخشد
و انگشتانش چون ده شمعِ روشن
و شبنم‌ها روی شلوارش چشمک می‌زنند
صیادش لحظه‌ای می‌توانست اندیشه کند و به خود بگوید:
رهایش می‌کنم
تا زمانی که بتواند فلسطینش را بدون غلط هجی کند
اکنون به مسئولیت خود رهاش می‌کنم
و فردا اگر طغیان کرد خواهمش کشت!
+++
محمد،
این مسیح کوچک
به خواب در می‌غلتد و رؤیاهاش را
در سیمای تندیسی ساخته از مس
و شاخه‌ی زیتون
و روح ملتی متجدّد
دنبال می‌کند
+++
محمد خونی است فراتر
از آنچه پیامبران
به آن نیاز دارند و در جستجویش هستند
پس به سدره ‌المنتهی بَر شو محمد!

ترجمه اشعار نزار قبانی ۱

حلمتُ بکِ

حلمت بکِ أمس.. وکأنکِ قطعه سکر..
تذوبین.. تنصهرین.. فی فمی.. فی أضلعی.. وهل یوجد أحلى من السکر؟
حلمت بک أمس وکأنک غصن أخضر..
تتمایلین.. ترقصین.. وتنحنین.. على تضاریسی.. وهل یسعدنی أکثر من کونک غصن أخضر؟
حلمت بکِ أمس.. وکأنک قطعه مرمر..
تتکسرین.. وتتجمعین.. ثم إلى حطام بین ثنایای تتحولین..
وهل یحلم الإنسان بأکثر.. من أن یملک.. یمسک.. قطعه من مرمر؟
حلمت بکِ أمس.. وکأنک مسک وعنبر..
تفوحین و تعبقین.. و فی أنفاسی تسکنین..
وهل یزیدنی نشوه أکثر.. من أن أستنشق مسکا وعنبر؟

ترجمه فارسی

دیروز تو را به خواب دیدم.. و انگار تکه نباتی بودی..
ذوب می‌شدی.. حل می‌شدی.. در دهانم.. درون دنده‌هایم.. مگر شیرین‌تر از نبات هم یافت می‌شود؟
دیروز خوابت را دیدم و انگار شاخه‌ای سبز بودی..
خرامان.. رقصان.. روی ناهمواری‌هایم.. خم می‌شدی.. مگر چیزی بیش از اینکه شاخه‌ای سبز باشی، خوشحالم می‌کند؟
دیروز تو را در خواب دیدم.. و انگار قطعه‌ای مرمرین بودی..
خرد می‌شدی و.. جمع می‌شدی.. بعد هم در اعماقم به آوار بدل می‌شدی..
مگر آدم آرزویی فراتر از تصاحب و.. در دست گرفتن تکه‌ای از مرمر را در سر می پروراند؟
دیروز تو را در خواب دیدم و.. انگار که عود و عنبر بودی..
عطر تو می‌تراوید و جان‌فزا می‌شد.. و درون نفس‌هایم ساکن می‌شدی..
مگر جز بوییدن عود و عنبر هم.. چیزی بر وجد و سرمستی‌ام می‌افزاید؟

ترجمه : محمد حمادی

ترجمه داستان «فاطمة حورية الأرض» از کمال سید

بانوی آسمانی

اثر کمال السيد

ترجمه سکینه صارمی گروی و  سید مهدی نوری کیذقانی

ناشر: نشر معارف: ۱۳۹۷٫

شماره تلفن جهت تهیه کتاب (ترجیحا پیامک) ۰۹۳۷۰۶۰۳۳۸۳

قسمتی از این داستان:

«هجرت»

مکه به جهنمی تحمل ناشدنی و به وطن اندوهناکی تبدیل شده که فرزندان نیکش را آواره می‌کند. هجرت به سرزمینی امن از جهان خداوندی، دغدغه‌ی پیامبر ستمدیده می‌گردد. پس از سیزده سال تحمل رنج و سختی در ماه ربیع‌الاول، پیامبر (ص) به سمت یثرب گام برمی‌دارد. و با این هجرت، تاریخ هجری آغاز می‌شود. تاریخی که دنیا را تغییر داده و مسیر انسانی جهان را اصلاح کرد. هنوز چند روزی نگذشته بود که فاطمه (س) خبرهای مسرت‌آمیزی دریافت کرد. مهاجرِ آواره به دهکده قبا رسیده است و او نیز باید برای هجرت آماده شود. علی۷ برای این سفر شترانی خرید و وقت آن رسید که کاروانِ فاطمه­ها[i] به سمت وطن مهاجران حرکت کند، به سمت چشمه‌های نور، محبت و صلح. هدایت کاروان با علی(ع) است که در میان شن‌ها و تپه‌های سرزمین ذی طوی به سمت مدینه در حرکت است. ابوواقدِ ساربان، شترها را به‌تندی می‌راند و زنان در این سفر خطرناک احساس خستگی و کوفتگی می‌کنند لذا علی مداخله کرده به او می‌گوید: حال «زنان را مراعات کن». ساربان می‌گوید: «می‌ترسم کسی به ما گزندی رساند. علی(ع) نه تنها ترس ساربان را تسکین می‌بخشد بلکه او خود ساربان می‌شود تا قافله در دل دره‌ها با آرامش حرکت کند. چون کاروان فاطمی به نزدیکی‌های «ضجنان» رسید، شن‌های بیابان زیر سم اسب‌های سواران، لرزیدن گرفت. هشت تن از بت‌پرستان آمده‌اند تا مهاجرین را دستگیر کنند و به‌زور، آنان را به وطن ازدست‌رفته بازگردانند. شترها خوابیدند و شمشیر علی(ع) زیر خورشید بیابان درخشیدن گرفت. در آن لحظات حساس، جزیزه العرب قهرمان اسلام و شمشیر شکست‌ناپذیرش را کشف کرد…

[i] -مناقب ابن شهر آشوب/۱۸۳/۱۷۵/۱

ترجمه کتاب «الأمة الواحدة»

امت واحده (امت یکپارچه اسلامی و موضع آن نسبت به فتنه های فرقه ای)

اثر آیت الله محمد مهدی آصفی

ترجمه سید مهدی نوری کیذقانی و مسعود مرگان پور

نشر معارف: ۱۳۹۷٫

 

آشنایی با آیت الله آصفی(ره)، نویسنده کتاب

آیت ‌الله محمدمهدی آصفی، عالم مجاهد و متفکری نواندیش بود که در سال ۱۳۱۶ شمسی در خاندانی که به علم و تقوا مشهور بوده ‌اند، چشم به جهان گشود. پدر ایشان «آیت‏ الله شیخ علی‏ محمد بروجردی آصفی» از علما و مجتهدین حوزه علمیه و از عارفان روزگار خود بود. وی پس از طی مراحل تحصیلات ابتدایی و متوسطه، به فراگیری علوم دینی پرداخت که مقدمات و سطح را در نجف در محضر والد و جمعی از بزرگان حوزه فراگرفت. همچنین خارج فقه و اصول را در همین حوزه در درس بزرگان عصر خود حاضر می‌شد و از گنجینه معارف آن‌ها بهره می‌ برد.

دروس دانشگاهی را نیز تا مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه بغداد گذراند. آیت الله آصفی در حوزه علمیه نجف و قم خارج فقه و اصول و فسفه و خارج تفسیر قرآن را تدریس کرده و در اغلب علوم اسلامی به ویژه تفسیر و کلام و فقه صاحب‌نظر بودند. در سال ۱۳۹۳ هجری قمری از مرحوم آیت ‌الله العظمی حاج شیخ میرزا هاشم آملی و یک سال بعد از آیت ‌الله شیخ مرتضی آل‏ یاسین در نجف اجازه اجتهاد گرفت. ارتباطات تنگاتنگی با شاگردان آیت الله شهید صدر و حزب الدعوه داشت. ایشان در فقه، اصول، تفسیر و فلسفه و برخی مسائل اقتصادی و اجتماعی صاحب نظر و دارای تألیفات بود و کتاب‌های ایشان به زبان‏‌های فارسی، اردو، ترکی، انگلیسی، فرانسوی و کردی ترجمه شده است.

این عالم مجاهد و متفکر نواندیش در مسائل سیاسی نیز ایشان بیش از ۲۵ سال علیه رژیم بعث عراق فعالیت کرد و عضو کادر رهبری حزب الدعوة این کشور بود و بیش از ده سال سخنگویی رسمی این تشکیلات را نیز به عهده داشت. همواره ساده زیستی و زهد کم نظیر آیت الله آصفی نیز زبانزد خاص و عام بود. آیت الله آصفی پس از سقوط رژیم بعثی صدام حسین به عراق بازگشت و در حوزه علمیه نجف اشرف به فعالیت های علمی مشغول شد. وی همچنین به عنوان «نماینده رهبر معظم انقلاب اسلامی در نجف اشرف» و عضو شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت(ع) نیز انجام وظیفه می کرد. علامه آصفی در ۱۴ خرداد ۱۳۹۴ مصادف با ۱۶ شعبان ۱۴۳۶ درگذشت. (برگرفته از خبرگزاری مهر)

شماره تلفن جهت تهیه کتاب (ترجیحا پیامک) ۰۹۳۷۰۶۰۳۳۸۳

یک سایت سایت‌های تارنمای مدیریت صفحات شخصی اساتید دیگر